سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 721366

  بازدید امروز : 180

  بازدید دیروز : 45

تکلیف الهی

 
[ و آنگاه که از خبّاب یاد کرد فرمود : ] خدا بیامرزاد خبّاب پسر أرتّ را . به رغبت اسلام آورد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد و به گذران روز قناعت ، و از خدا راضى بود و مجاهد زندگى نمود . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: همایون سلحشور فرد ::: پنج شنبه 86/1/9::: ساعت 1:28 عصر

این مقاله حاصل سفر به لبنان و سوریه در قالب اردوی فرهنگی دفتر تحکیم وحدت(6ماه پس از آزاد سازی جنوب لبنان) و شامل سخنرانی منتشر نشده سید حسن نصر الله در جمع حدود 40 نفر از اعضاء اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور است که برای اولین بار به بهانه شکست اسراییل از حزب الله لبنان و محبوبیت جهانى سید حسن نصرالله‏، در شماره 49 نشریه پرسمان به چاپ رسید.  

همایون سلحشور فرد

آن روزها که شعار «مرگ بر آمریکا و مرگ بر...» سر می دادیم و به ما طعنه می زدند که «شما چرا به تمام دنیا فحش می دهید»، فکر نمی کردم به این زودی روزی را ببینم که تمام دنیا، تمام کشورهای ستم گر را لعن و نفرین کنند.

آن روزها که پرچم آمریکا را بر زمین در ورودی مدرسه مان می کشیدیم و برخی افراد از روی آن می پریدند تا مبادا خدای نکرده پایشان روی پرچم آمریکا برود، فکر نمی کردم به این زودی روزی را ببینم که مردم تمام کشورها - حتی آمریکا - این پرچم را زیر پایشان له کنند.

آن روزها که پرچم آمریکا و اسراییل و... را آتش می زدیم و برخی برافروخته می شدند که «چرا به پرچم مورد احترام سایر ملت ها بی احترامی می کنید»، فکر نمی کردیم به این زودی شاهد روزی باشیم که تمام ملت ها - حتی در آمریکا و اروپا - این پرچم ها را به عنوان نماد ظلم و ستم، به آتش بکشند.

آن روزها که از رسانه ها شاهد صحنه های غم انگیز به خاک و خون کشیده شدن غریبانه و مظلومانه 400 زائر خانه خدا به جرم برآوردن فریاد برائت از مشرکان و ظالمان و ستم گران بودیم، تصور نمی کردیم که به این زودی، شاهد روزی باشیم که این فریاد، در سراسر دنیا طنین انداز شود.

آن روزها که برای «مرگ بر آمریکا» گفتن و عدم برقراری رابطه با آمریکا، باید ده ها دلیل و برهان اقامه می کردیم و ساعت ها در خوابگاه و دانشکده و... بحث و جدل می کردیم، فکر نمی کردیم به این زودی، روزی برسد که هیچ کس در سراسر دنیا، برای «مرگ بر آمریکا» گفتن، نیاز به آوردن حتی یک دلیل نداشته باشد.

آن روزها که در خیابان ها با حاجی بخشی، «ماشاءالله حزب الله» می گفتیم، فکر نمی کردیم به این زودی فریاد رسای تشویق و حمایت از حزب الله، در تمام خیابان های دنیا طنین انداز شود.

آن روزها که... و امروز بیش از پیش، به نادانی برخی دانشجویان به ظاهر سیاسی پی می بریم که 6 سال پیش در دیدار با سفیر ایران در لبنان می پرسیدند: «حال که جنوب لبنان آزاد شده، چرا باید باز هم از حزب الله لبنان حمایت کنیم و دیگر چه لزومی دارد که این جنبش، مسلح باشد»؟

امروز بیش از پیش، به بلاهت آن دانشجوی طیف ... پی می بریم که در دیدار با سید حسن نصرالله، به جای این که سراغ از چهار دیپلمات ایرانی در بند رژیم صهیونیستی را بگیرد، از او می خواست که در حمایت از ... موضع گیری کند!

آن روزها هر چه با خود کلنجار می رفتیم، منظور این پیام امام را در نمی یافتیم که گفته بود: «ملت شریف ایران! توجه داشته باشید که کاری که شما مردان و زنان انجام داده اید، آن قدر گران بها و پرقیمت است که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود و دوباره با فکر و تلاش فرزندان عزیز شما ساخته گردد، نه تنها ضرری نکرده اید که سود زیستن در کنار اولیاء الله را برده اید و در جهان، ابدی شده اید و دنیا بر شما رشک خواهد برد. خوشا به حالتان»؛1 ولی امروز وقتی با خودمان کلنجار می رویم که راز مقاومت مردم لبنان و حمایت آنها از حزب الله، با وجود این همه خسارت های جانی و مالی و...، در چیست، می بینیم که آنها خوب دریافته اند که آن افتخار و عزت و شرافتی که به واسطه مقاومت حزب الله نصیبشان شده و مورد رشک جهان عرب شده اند، ارزشش را دارد که صدها بار کشورشان با خاک یکسان شود و دوباره با تلاش فرزندانشان ساخته گردد.

امروز بیش از پیش، عمق این پیام امام(ره) را در می یابیم که گفت: «خون شهیدان، برای ابد، درس مقاومت به جهانیان داده است».2

با توجه به آن چه که ذکر شد، جا دارد به اردوی فرهنگی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور (دفتر تحکیم وحدت) و بازدید از کشورهای لبنان و سوریه اشاره کنم که زمستان سال 79، با مساعدت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه صورت گرفت و ای کاش این مساعدت، هر سال و به خصوص برای دانشجویان بسیجی، صورت می گرفت.

در سفر به لبنان، با شخصیت های مختلف و بارز سیاسی، فرهنگی و مذهبی لبنان دیدار و گفت وگو داشتیم و سعی کردم همه آنها را ثبت کنم؛ علاوه بر این، دو دستاورد دیگر این سفر عبارتند از: دست نوشته های یادگاری و نامه نگاری با یکی از دانشجویان لبنانی که قبل از آن، سه سال در ایران، در حوزه علمیه مشغول به تحصیل بود و تا حدودی با زبان فارسی آشنایی داشت.

در مورد دیدار با شخصیت ها به ذکر این نکته بسنده می کنم که اکثر آنها در ابتدای اظهاراتشان می گفتند: «اگر حمایت های جمهوری اسلامی ایران نبود، پیروزی آزادسازی جنوب لبنان حاصل نمی شد» و از این جهت، تشکر می کردند. در این بخش، با توجه به شرایط فعلی لبنان، فقط به دیدار با مسئولین حزب الله خواهم پرداخت.

از میان یادگاری ها هم تنها به دست نوشته نوجوانی اشاره می کنم که هنگام بازدید از زندان خیام، در غرفه عرضه محصولات فرهنگی حزب الله، مشغول فعالیت بود؛ «بسم الله الرحمن الرحیم - نحن نتمنی دائماً لکم و لنا النصر القریب و التحیه الکبری الی القائد الخامنئی حفظه الله - نحن من الخیام و من الجنوب و الی کل عربی و مسلم ندعوا بالایمان و الجهاد و الدم الی فلسطین و القدس و نحن مع الوصیة و الی الوصیة فی حفظ المقاومة و حزب الله و الی القدس قادمون انشاء الله - حزب الله» و برای این که منظور از وصیتی که در این دست نوشته ذکر شده، روشن شود، به دست نوشته یکی دیگر از دانشجویان حزب الله اشاره می کنم؛ «قال السید عباس الموسوی قبل استشهاده: الوصیة الاسلامی، حفظ المقاومه الاسلامیة».

از میان مکاتبات با آن دانشجوی لبنانی، فقط به این نکته اشاره می کنم که وقتی کتاب هایی از سخنان مقام معظم رهبری را برایش فرستادم، برایم چنین نوشت... «البته از شما تقاضا می کنم که پیام های رهبر را نفرستید؛ چون اینها این جا چاپ و ترجمه می شود و به عنوان نشریه های داخلی پخش می شود. آن چه برای من مهم است، کتاب هایی در مورد زندگی شهدا و داستان های شهدا است که قسمتی از آنها [را] به ما می رسانند؛ لذا زحمت نکشید و عوض آن، از سیره شهدا، مخصوصاً سرداران شهید و فرماندهان شهید، کتاب هایی انتخاب کنید که آموزنده و مهم باشند. از لطف شما شرمنده هستیم؛ لیکن این کار، این جا خیلی اثر دارد؛ چون ما اینها را تدریس می کنیم در جلسات داخلی بچه های بسیج...».

لازم به ذکر است که وی در منطقه ضاحیه و حاره حریک زندگی می کرد که خیابان های آن، مملو از عکس امام(ره)، مقام معظم رهبری، امام موسی صدر، شهید چمران و شهدای حزب الله بود و این روزها، بیش از هر جای دیگر، آماج بمباران های وحشیانه رژیم غاصب اسراییل بوده است و «بنایة فضل الله» نیز که محل سکونت او بود، در حال حاضر، به تلّی از خاک تبدیل شده است و متأسفانه دیگر هیچ خبری از او ندارم.

در مورد سخنرانی مسئولان حزب الله، ابتدا به گزیده ای از سخنان دکتر نعیم بلال (مسئول شاخه تربیتی بسیج دانشجویی حزب الله) اشاره می کنم؛ وی می گوید:

«به اندازه ای که امام خمینی(ره) را شناختیم، امام مهدی(عج) را می توانیم بشناسیم؛ چون این انقلاب از لبنان حمایت کرد، بر اسراییل پیروز شدیم و چون ایران از فلسطین حمایت کرد، وضعیت فلسطین، مثل امروز شده. شما کنار شاخ و برگی از انقلاب اسلامی، یعنی همان حزب الله هستید. اولین رمز پیروزی در لبنان، عبارت است از پیروی از ولایت فقیه و اطاعت کامل از امام خامنه ای؛ وقتی شیعیان در لبنان و حتی افراد متدیّن، روشی جز پیروی از شرق و غرب آن زمان نداشتند. آن قدرت را موقعی داشتند که از ولایت، اطاعت کردند و پس از این، توانستند معجزه ای را به وجود بیاورند و این معجزه پیروزی جنوب لبنان بود. در حال حاضر معتقدیم که انقلاب اسلامی ایران، مددی برای تمام جهان اسلام است و ان شاء الله، این برکت، همان طور که به لبنان رسیده، به همه جهان اسلام برسد. قدرت ایران، قدرت حزب الله است و ضعف ایران، ضعف حزب الله است و آن روزی که ایران شکست بخورد، می توانیم بگوییم به جایی نرسیدیم... اگر بخواهم مصادیق تأثیر رهبری ایران را در لبنان ذکر کنم، نمونه ها بسیار است؛ یک نمونه خیلی مختصر، بین سال های 1987 و 1990 [بود که] سه سال جنگ شدیدی با جنبش امل داشتیم که تمام احزاب ملی گرا، کمونیست ها، فلسطینی ها و سوری ها، با امل متحد شدند و امکانات دادند به امل تا رو در روی حزب الله قرار بگیرند و حزب الله محاصره بود و حتی اسراییل و لحد به امل کمک می کردند و ما در وضع وخیمی قرار داشتیم که حزب الله تصمیم گرفت با همه احزاب بجنگد؛ ولی وقتی خدمت رهبر رسیدیم، گفتند: «باید همین الان جنگ را تمام کنید». گفتیم نمی شود؛ این همه کشته دادیم و... ولی گفتند: «حکمت الهی در این است؛ همین الان با امل پیمان صلح ببندید» و ما اطاعت کردیم و نتیجه اطاعت، این شد که در آن سال ها، 150 روستا را از امل آزاد کردیم؛ ولی پس از قرارداد صلح با امل، امروز 1500 روستا از اسراییل آزاد کردیم.

نمونه دیگر، بین سال های 1992 و 2001 است که چهار دولت تشکیل شد؛ اولین دولت که تشکیل شد، آمدند به حزب الله گفتند که یک یا دو وزیر داشته باشید؛ همه حزب الله خوشحال شدند و گفتند: می رویم به مستعضعفین رسیدگی می کنیم؛ پولی دستمان می آید و به جایی می رسیم و... ولی رهبر فرمود: «ممنوع است بر شما وارد این حکومت شوید». بچه های حزب الله هم قبول کردند و برگشتند؛ الان می فهمیم که چرا فرمودند برگردیم. هیچ کدام از این حکومت ها نتوانستند با اسراییل مقابله کنند. الان حزب الله چون وارد حکومت نشد، مردمی شد؛ جنوب لبنان آزاد شد و وضعیت فلسطین، این چنین شد...».

در مورد سخنان سید حسن نصر الله، قبلاً فکر می کردم اگر زنده بمانم، روزی به مناسبت شهادت وی این سخنرانی را تحت عنوان «سخنرانی منتشره نشده ای از سید حسن نصرالله در جمع دانشجویان ایرانی» منتشر کنم و هرگز تصور نمی کردم که روزی بخواهم این سخنرانی را به مناسبت محبوبیت جهانی ایشان منتشر کنم.

لازم به ذکر است که وی در این دیدار، به خاطر صرفه جویی در وقت، به زبان فارسی صحبت کرد و قبل از این که به دیدار وی مشرف شویم، هنگام بازرسی حتی خودکارهایمان را هم گرفتند؛ ولی به لطف خدا یک روان نویس برایم باقی ماند. بنابراین، اگر ایرادی در جمله بندی ها وجود دارد، شاید به خاطر فارسی صحبت کردن وی و یا تندنویسی با روان نویس باشد که بسیار دشوار بود.

«... آن موقعی که در سال 1978، اسراییل تقریباً نصف لبنان را اشغال کرد، سازمان آزادی بخش فلسطین، این جا بودند؛ شیعه هم بودند. علمای شیعه که حالا هستند، آن وقت هم بودند. گروه های سیاسی، ملی و... هم بودند و هستند؛ ولی مقابل هجوم اسراییل، یک جریان جهادی و مقاومت جدی به وجود نیامد و حتی در میان علمای شیعه و متفکرین و سیاسیون شیعه در امل - که ما هم در امل بودیم - مقاومت جدی به وجود نیامد. آن زمان، خود شخص امام موسی صدر، نظر خاصی داشت و موضع محکمی داشت و مسیحیان را دعوت به مبارزه کرد؛ ولی ملت گوش نکردند. این محبوبیت مردمی، پس از رفتن ایشان بود؛ به حرف او گوش نمی دادند؛ حتی در مرحله ای امام موسی صدر جرأت نداشت به جنوب لبنان برود؛ او را می کشتند. آن روزها، بنده در جنوب بودم. با این که سن و سال من کم بود، مسئول یکی از شهرک ها در آن جا بودم. امام صدر دستور داد سلاح ها را جمع کنند؛ چون ترس داشتند که اگر ما را دستگیر کنند، سلاح دست آنها بیفتد. سال 1982، اسراییل دوباره حمله کرد و کل جنوب لبنان، بقاع و بیروت و حومه پایتخت و قسمتی از کوه لبنان، یعنی بیش از نیمی از سرزمین لبنان را اشغال کردند. یک دفعه جریان جهادی با روحیه شهادت طلبی، وضع جدیدی را به وجود آورد. به تعبیر امام(ره)، «الخیر بما وقع» و به تعبیر قرآن «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم»؛ فقط در یکی دو سال، صد هزار سرباز اسراییلی، تا بن دندان مسلح بودند؛ نه پیاده؛ در تانک. ده ها هزار آمریکایی و نیروهای چند ملیتی بودند. ارتش لبنان هم تا حدی همکار اشغال گران بود و نصف جامعه ما به خصوص مسیحیان، طرفدار اسراییل بودند. عده ای از مسلمانان بی تفاوت بودند و آنها که مدافع مقاومت بودند، در اقلیت بودند؛ ولی پس از یکی دو سال، نیروهای چند ملیتی با ذلت عقب نشینی کردند. اسراییل هم تا کمربند امنیتی (محدوده مرز لبنان و فلسطین)، عقب نشینی کرد. چه چیزی عوض شد که تا قبل از چهار سال که امام موسی صدر غریبانه و عاجزانه نتوانست کاری انجام دهد و ملت و علما و گروه ها هیچ حرکتی نمی کردند، چه شد که پیروزی به دست آمد؟ در لبنان، چیز جدیدی نیامد؛ بلکه نقطه مثبت، یعنی امام موسی صدر، از بین رفت؛ پس علت این تحول چه بود؟ پیروزی انقلاب اسلامی 1979 و این که برای مسلمانان، رهبری امام (ره) مطرح شد. شیعه لبنانی با رهبری امام(ره) بود و اعتقاد و ارتباط معنوی و روحی عمیق پیدا کردند و حرف امام(ره)، خیلی تأثیر داشت؛ مخصوصاً در دل جوانان که وقتی ایشان چیزی بفرمایند، جوانان لبنان، دیگری نیازی ندارند از فلان عالم و مسئول و رئیس سؤال کنند؛ حتی اگر آنان مخالفت کنند، جوانان تابع امام(ره) بودند. هر چه امام بفرمایند، ما عمل می کنیم. این، نقطه جدیدی بود. این جریان، بعداً اسمش شد حزب الله که در سال 1982 متولد شد. در سال حمله اسراییل (1979-1982)، این جوانان و علما و برادران و خواهران، در تشکیلات مختلف وجود داشتند و خط مشترک اینها، خط امام(ره) بود که همه را با هم جمع کرد. امام(ره) فرمود: «باید با اسراییل مبارزه کرد و بر مسلمانان و جوانان لبنانی است که مبارزه کنند»؛ لذا آنها که می خواستند مبارزه کنند، جمع شدند و شدند حزب الله. اگر امام(ره) نبود، حزب الله نبود؛ تفکر انقلابی و جهادی و مبارزاتی، در لبنان نبود یقین بدانید اسراییل نه فقط در این جا بود یا در بیروت، بلکه شاید در دمشق بود. نیامدند که پس از چند سال برگردند؛ آمدند تا بمانند و طرح اشغال از نیل تا فرات را اجرا کنند. در سال های مبارزه، حضرت امام(ره)، از لحاظ رهنمود و روحیه دادن و اصرار بر خط جهاد و حل مشکلات فقهی، به ما کمک می کرد. روزی برادران، عملیاتی استشهادی در شهرک انجام دادند؛ یک نفر با ماشین پر از مواد منفجره حمله کرد. اسراییلی ها آمدند شهرک را محاصره کردند و همه مردان 15 تا 60 ساله را زندان بردند؛ آب و برق را قطع کردند؛ اهالی را ممنوع الخروج کردند و تا چند هفته، این وضع ادامه پیدا کرد. یک روز عده ای از علما گفتند: «شما دارید اشتباه می کنید؛ حرام است؛ گناه است. هر عملیاتی که نتیجه اش این است، قطعاً حرام است و نزد خدا مقبول نیست». اگر ما گوش می کردیم، مقاومت تعطیل می شد. به امام(ره) نامه نوشتیم؛ فرمودند: «نه، بروید ادامه دهید؛ هر چه عکس العمل آنها باشد، متوقف نکنید؛ آخرش پیروزی از آن شماست. مبارزه بدون این چیزها امکان ندارد؛ مگر می شود جهاد بدون این مشکلات؟ جهاد با اسراییل، اصل است؛ ولو بلغ ما بلغ؛ هر نتیجه ای باشد، شما ادامه دهید» و ما ادامه دادیم وگرنه داشت متوقف می شد. امام، مشکلات فقهی را حل کرد. اگر امروز مدرسه و دانشگاه و بیمارستان می بینید، ما قبل از انقلاب چیزی نداشتیم؛ فقیر بودیم. پشتیبانی سیاسی و معنوی و تأیید و کمک را حضرت امام(ره) نسبت به ما داشت. امام(ره)، کانال تأیید مطلق و بدون قید و شرط بود و دستور داد کمک کنید؛ به ما هم گفت: «بروید با اسراییل مبارزه کنید و لبنان را گورستان صهیونیست ها کنید». ما خیلی به مسائل داخلی ایران کاری نداریم. در حیات امام(ره)، مجلس و دولت، چند سال دست راست بود و چند سال دست چپ؛ همه حرف امام(ره) را گوش می کردند و برای ما فرقی نمی کرد و این نکته جالبی است که پس از امام(ره) هم به دستور رهبر، محور پشتیبانی از حزب الله برقرار بود. در مسئله عراق، بین نهادهای ایران اختلاف نظر است. در مورد افغانستان همین طور؛ گاهی به خاطر عدم هماهنگی، در آن کشورها مشکل به وجود می آید؛ ولی علیرغم تحولات داخلی 18 ساله در ایران، ما این جا مشکلی نداشتیم. هر که رئیس جمهور بود، چه راست و چه چپ، محور پشتیبانی از حزب الله برقرار بود.

چند سال آخر حیات امام(ره)، سال های سختی بود. ما هم سال های سختی داشتیم و حزب الله داشت از فتنه ها از بین می رفت؛ حتی در آن شرایط سخت داخلی، امام ما را رها نکرد. در شرایطی که امام در آخر حیات به مسائل جزئی توجهی نداشت؛ ولی وقتی می رفتیم تهران، ما را می پذیرفت؛ حتی ما برای مسئله خاصی، گاهی تنها می رفتیم؛ بدون حتی سید احمد؛ گاهی فقط من و امام بودیم؛ می دانم هیچ جایی امام با این مشکل و با این طریق برخورد نمی کرد.

آن سال ها امام پیامی برای حجاج نوشتند که ما هم آن روز نفهمیدیم؛ فرمودند: «جهاد حزب الله لبنان، حجت الهی است بر علمای جهان اسلام». ما فکر کردیم می خواهد روحیه به ما بدهد. ما امسال پس از 12 سال فهمیدیم که حجت الهی شد بر فلسطین؛ بر دولت ها؛ بر فقها که نتیجه اش پیروزی بود.

پس از امام هم الحمد لله همین طور بود. مقام معظم رهبری همین طور رفتار کردند. از نقاط مثبت، این بود که امام در مسائل مختلف، نماینده داشت. آقای خامنه ای همه کاره مسائل لبنان از طرف امام بود که ما در زمان حیات امام به آقای خامنه ای مراجعه می کردیم؛ لذا ادامه دادیم. همین طور حل مشکلات سیاسی و فقهی را داشتیم؛ از طرف ایشان و از ثمرات رهبری ایشان این بود که پس از ده سال، وضع داخلی لبنان آرام شد؛ زندگی سیاسی شروع شد؛ مجلس و کابینه و... شکل گرفت. در این شرایط، خود به خود، انسان گرایش به کار سیاسی پیدا می کند؛ چون جهاد، خسته کننده است؛ «کتب علیکم القتال و هو کره لکم». آدم در صحنه سیاسی می رود و می گوید ما مجاهدیم و جهاد سیاسی می کنیم و مبارزه را رها می کند؛ لذا درون تشکیلات ما این تفکر به وجود آمد که ما قوی ترین پایگاه مردمی هستیم. نگاه نکنید به چند نماینده در مجلس و شهرداری ها، انتخابات، آزاد نیست؛ تحمیلی است؛ سوری ها و... دخالت می کنند؛ جعل می کنند؛ تقلب می کنند. ما از آنها تشکر می کنیم که اجازه دادند 12 نفر از ما به مجلس بروند. این جا کار رهبری این بود که به حزب الله می گفت: «کار سیاسی مهم است؛ نباید رها کرد؛ ولی اولویت، جهاد و مبارزه با اسراییل است که باب الخیر است. شما اگر می خواهید عزیز شوید، مردم طرفدار شما باشند، خدا راضی شود و دنیا و آخرت داشته باشید، راهش در مبارزه است» و اگر آقا این خطر را نشان نمی داد، ما می رفتیم در کار سیاسی و مبارزه را رها می کردیم و جنوب دست اسراییل می ماند... . این پیروزی، ده ها سال زمان می خواست؛ ولی خیلی زود به نتیجه رسیدیم.

این جا ما از همه تحولات داخلی ایران اطلاع داریم. در جهان اسلام، کشوری مثل لبنان، رسانه های گروهی ندارد. بچه دوساله در لبنان، سیاسی است. بلوغ سیاسی، خیلی زودتر از بلوغ شرعی است. پس از انتخاب آقای خاتمی، رسانه های گروهی گفتند: دیگر انقلاب از جریان های جهادی حمایت نمی کند؛ می رود سراغ صلح و سازش و در مورد اسراییل هم بالاخره تجدید نظر می کند. ما هم در مقابل این هجمه تبلیغاتی بزرگ، می گفتیم: این طور نیست و ارتباط صمیمانه ای هم داشتیم با آقای خاتمی؛ زمانی که وزیر ارشاد بود. اتفاقاً یکی دو روز پس از دوم خرداد، یک فرستاده ویژه از طرف آقای خاتمی این جا آمد؛ به خاطر جو تبلیغاتی و گفت: همان طور که قبلاً حمایت بود، ادامه خواهیم داد؛ بلکه بهتر و بیشتر و به همه اطمینان بدهید. این پیروزی (آزادی جنوب لبنان)، واقعاً بزرگ و الهی بود. روز اول پیروزی، مصاحبه مطبوعاتی داشتیم که همه رسانه های دنیا منتظر موضع ما بودند. اولین جمله را که گفتم و شاید عده ای از امام(ره) چیزی در ذهنشان باقی نمانده بود، این بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. هذا الانتصار، انتصار الامام خمینی، این پیروزی، پیروزی امام خمینی است». ده ها تلویزیون و شبکه ماهواره ای در تمام دنیا، حتی آمریکا، مستقیم پخش می کردند. ما تأکید کردیم که این پیروزی، مال امام است؛ مال ایران است... لذا دیدیم این فرصت طلایی است که باید این جهاد را به صاحب اصلی آن نسبت دهم و دوباره امام مطرح شد. در جهان عرب و در جنگ ایران و عراق، خیلی تبلیغ می کردند که عراق طرفدار مبارزه با اسراییل است. ما اعلام کردیم که به مرحله ای رسیدیم که در مورد اسراییل، ایران حرف اول را دارد. ما بنا نداریم در خارج لبنان پایگاه داشته باشیم. حزب الله، حرف اول را می زند و خیلی احترام دارد؛ به خاطر این پیروزی که در طی جنگ های اعراب و اسراییل، همیشه اعراب شکست می خوردند و این پیروزی به دست شیعه بود. ایران در لبنان و خاورمیانه، نقش داشت؛ حضورش بالاتر از آن است که مردم ایران و حتی تحلیل گران سیاسی در روزنامه ها فکر می کنند. عده ای در روزنامه های ایران نوشتند: «چقدر به لبنان کمک می کنید؛ به مسائل خود بپردازیم». از این پیروزی، ایران در تمام جهان عرب و اسلام و بلکه در جهان، حضور سیاسی محکمی پیدا کرد و وقتی ما سه یا چهار اسراییلی اسیر می گیریم؛ دبیر کل سازمان ملل و وزرای خارجه کشورهای جهان از من وقت می خواهند؛ سفیر روسیه از من وقت می خواست. من گرفتار بودم و دفتر من چند بار اطلاع داد و آخر سر وقت دادیم. من نمی دانستم از طلب ملاقات تا وقت ملاقات چقدر گذشته بود. او گفت: پس از شش ماه، الحمد لله به من وقت دادند؛ نه این که ما خیلی مهم هستیم؛ یعنی توجه دنیا چقدر به لبنان و حزب الله معطوف است. اگر چه برخی گروه ها، شاید نصف مجلس دستشان باشد، ولی در دنیا معروف نیستند. این مسئله، عقیدتی است. در ایران، در مورد مسئله این جا، اختلافی نیست؛ علیرغم اختلاف در مسائل دیگر. ما سعی کردیم در این 18 سال، مال این جناح و آن جناح نباشیم. در زمان امام، حزب الله، مال امام بود و پس از او، مال رهبر است؛ یعنی مقام و نه شخص. ما در زمان حاکمیت جناح راست گفتیم ما راست نخواهیم شد و در زمان حاکمیت جناح چپ گفتیم چپ نخواهیم شد. از این تحولات، مثل مرحله سازندگی، از مثبت و منفی استفاده می کنیم. از آن حادثه دوم خرداد هم خوب استفاده کردیم. پس از پیروزی جنوب، ما نگفتیم اولویت ما بحث اقتصادی و سازندگی است؛ مطرح کردیم؛ اما نه به عنوان اولویت مطلقه؛ یعنی مهم است؛ ولی اولویت ندارد. روز دوم پیروزی، به واحدهای فرهنگی دانشجویان، دانش آموزان و خواهران و پیش آهنگان دانش آموز که با لباس جذب می شوند، گفتیم: فعال شوید؛ ما حاضریم هر چه بخواهید، کمک کنیم. قرض گرفتیم تا بروند از لحاظ فرهنگی و اجتماعی کار کنند که نسل بعدی را از دست ندهیم. ما نسل جوان را فقط برای جنگ نمی خواهیم. گفتیم با جوانان مصاحبه کنید؛ سؤال و جواب کنید. این را از تحولات ایران کمک گرفتیم که پس از جنگ، مسئولین رفتند سراغ اقتصاد و جوانان از نظر فرهنگی رها شدند.

در ذهن کسی جا نیفتد که حزب الله یعنی تشکیلات تابع فلان نهاد در ایران. آقای خاتمی چند بار اعلام کرد که نهادهای مربوط به ریاست جمهوری، حق ندارند از ما چیزی بپرسند. اگر ما خواستیم، اطلاع می دهیم یا خواستیم، مشورت می دهیم. حزب الله، تابع ولایت است و حمایت سیاسی و معنوی آن از جانب ایران است؛ ولی هیچ کس در ایران، حتی آقا نمی گوید بکن؛ نکن. امام هم این طور بود؛ جز در مسائلی که ما از ایشان می پرسیدیم. آقا هم می گوید: اگر سؤالی دارید، از ما سؤال کنید؛ خودتان عاقلید؛ اسلام را می شناسید؛ عمل کنید؛ ما پشتیبانی می کنیم. حال برخی مسائل ابتدایی به عنوان پیشنهاد به ما می گفتند که خودمان تصمیم می گیریم و مشاور داریم؛ خودمان عمل می کنیم. ما بدون مراجعه به ایران، می توانیم منطقه را آرام کنیم؛ می توانیم حمله کنیم. ما هم انقلابی هستیم؛ اما انقلابی عاقل هستیم؛ انگیزه داریم؛ عقل داریم و این مال، جمهوری اسلامی است؛ نه شخص و جریان خاصی و اگر دستاورد سیاسی و عقیدتی و... پیدا شود، مال ما نیست؛ مال تمام جمهوری اسلامی است و نه شخص و جناح خاص.

وقتی انتقاضه شد، کشورهایی که ملت هایشان مرده بودند، مثل مراکش، حضور قوی داشتند که دو میلیون تظاهر کننده داشت ولی ملت ایران و دانشجویان، ضعیف عمل کردند. ما در تاریخ اسلام نداشتیم که این قسمت خمس و سهم امام را به فلان گروه سنی بدهید، در فقه، شیعه بودن، شرط است؛ اما امام اجازه دادند که به بچه های فلسطینی سهم امام بدهیم. این، نشانه اهمیت دادن امام به فلسطین بود که از اجماع فقه شیعه رد شد [عبور کرد].

ایران در دل معرکه است؛ در عمق صحنه است؛ بدانید یا ندانید. قبل از دوم خرداد، ما متهم بودیم که اصلاح طلب هستیم. ما یقین داریم که حرکت شما اصلاحی است، نه افسادی.

1. فریاد برائت (پیام امام خمینى به حجاج بیت الله الحرام، مرداد ماه 66).
2. پیام استقامت (پیام امام خمینى به حجاج بیت الله الحرام، مرداد ماه 67).

------------------
همین یادداشت در نشریه پرسمان:
در لبنان، بچه دو ساله هم سیاسى است
همین یادداشت در سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه: به بهانه حمله اسراییل به لبنان و محبوبیت جهانی سید حسن نصرالله


 
 
 
 

موضوعات وبلاگ

 

لوگوی دوستان

 

درباره خودم


تکلیف الهی

همایون سلحشور فرد
زبان و قلم، شمشیر ماست برای دفاع از حق و حقیقت و زدن باطل؛ در ضمن کارشناس بهداشت محیط هستم و کارشناس ارشد آموزش بهداشت و ارتقاء سلامت
 

حضور و غیاب

 

آوای آشنا

 

اشتراک